اولینها
اولا از خاله ملیحه جون خیلی تشکر می کنم بابت همه زحمتایی که کشیدن الهی که سالای سال زنده و سالم باشن اینا اولین بارهاییه که رایان از تشکش و تابش استفاده کرده ...
نویسنده :
محبوبه
14:20
بدون عنوان
عزیزمی ...
دلم واست یه ذره شده خاله جون به امید دیدار هر چه نزدیکتر ...
نویسنده :
محبوبه
13:57
اولین سفر گل پسر ووووووو جداییی... ):
سلام عزیز دل روز چهارشنبه به قصد اصفهان زدیم به دل جاده ... بابایی و دایی ها و مامانی زودتر از ما حرکت کردن و شما با مامان جون با ما ... ساعت 2 حرکت کردیم و تو مسیر کاملا آروم بودی و گل پسر ... شب حدود ساعت 8 ، 8/5 رسیدیم و مستقیم به خونه عضو جدید خونواده ... این دو روز خیلی زیر و رو شدی ... بس خونواده صادقی عاشق نی نی بودن کلی از این دست به اون دست شدی //// شبها حسابی کوفته بودی ... و در کل نمره 20 گرفتی بعد 1 ماه نیم بابایی از تهران اومدن اونجا ،،، حسابی دلشون قنج رفته بود واست ... الهییییی که همیشه سایه مامان و بابا رو سرت باشه جیگر من اما امروز صبح بعد صرف صبحونه شما راهی تهران و ما راهی طبس شدیم ... اینقدر دلمون شکست که دا...
نویسنده :
محبوبه
21:20
آقا کوچولوی خونه ...
سلام عزیز خاله بالاخره مامانی دلش رو یک دل کرد و تصمیم گرفت قبل اینکه برید تهران ... ختنه ات کرد ... امروز ساعت 11 صبح با هماهنگی عمو مهدی ( پسردایی مون ) یکی از بهترین پرستارهای بیمارستان اومد و این کار رو انجام داد ... مامانی که زودی رفت پایین که نبینه ... و من و عمو جلال پیشت موندیم ... حسابی کلافه بودی از اینکه پاهاتو گرفتن وقتی لیدوکائین رو میزدن کلی اشک ریختی و من خانمشون کلی باهت حرف زدن اما ساکت نشدی ... زود خودم رو رسوندم و تا گفتم رایان خاله ... عزیز خاله آروم شدی ... فدات بشم که اینقدر با صدای من هم آشنا هستی ... فدای اون اشکات بشم من عزیرم.......ساعت 12 تموم شد و تو دیگه حسابی خسته بودی کلی اشک ریختی تا می می مامانی رو خورد...
نویسنده :
محبوبه
16:26
روزت مبارکککک عزیز خاله ... دو ماهگیت هم مبارکککک
امروز عزیز خاله دو ماهه شد ... بردیمت مرکز و واکسن زدی به اندازه یه مورچه گریه کردی اما زود تو بغلم ساکت شدی ... مراقیتت هم عالی بوددددددد همه چی عالیییییییییی الان دیگه وقتی بهت میگم عزیز خاله ، رایان خاله ... تو میخندی ... امروز روز توست .... روزت مبارککککککککک عزیزکم این یک دستور است : باید از کودکی ات لذت ببری بعدا نوشت : دیروز دو ماهه شدی اما چون یه دونه از واکسن ها رو نداشتن ، امروز بردیمت مرکز من همه رو با هم تبریک گفتم ...
نویسنده :
محبوبه
11:51
اولین حموم توسط مامانی
دیروز مامانی تو رو خودش تنهایی برد حمام (: اینم عکس جامونده از 40 روزگی ... دوست دارم گل خاله ... دیگه وقتی باهت حرف میزنم عکس العمل نشون میذی *** از اونجایی که بیشتر پیش مامانی و بابایی هستی چهره و صدای اونا رو بهتر میشناسی ... مخصوصا بابایی ... دوربین رو یادم رفته بود بردارم با موبایل گرفتم 6/25 ...
نویسنده :
محبوبه
14:57